غرغر است که می جوشد در من

 
 

Sent to you by Mehrdad via Google Reader:

 
 

via تلخ،مثل عسل by امیرحسین on 1/2/10

دیده ای یک روزهایی، روز بدند. که به هر دری می زنی در روی پاشنه ی نمی‌شود می‌چرخد. روز بدی بود. وسط این بد‌بودگی، فکر کنم سرما هم خورده‌ام. از مریض شدن در تنهایی متنفرم. یعنی باید یک بندی، چیزی به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر اضافه کنند که تصریح نماید مریض شدن در تنهایی، خلاف حقوق انسانی است.

 غر که بی شمار است اما غرخوان بعید می دانم این روزها جایی پیدا شود. دلخوشی؟ تنها دلخوشی شاید گهواره گربه ونه‌گات باشد که دیشب شروع کردم و دوستش داشتم. اگر این هم مثل «زمان لرزه» وسطش تو زرد از آب در نیاید. آن یکی هم اولش خوب بود، وسطش بد. کلن این ونه‌گات آن اول در باغ سبز نشان آدم می‌دهد. گفتم سبز و به نظرم رسید کسی دل و جرات به خرج دهد از این کمیته ی مفخم تعیین مصادیق جرائم رایانه ای، بپرسد استعمال مکرر واژه سبز، مشمول تشویش اذهان عمومی هست یا نه؟

بد اخلاقم در حد بنز، مرسدس بنز. تا آدم نکشته ام برخیزم بروم بنده منزل. عجالتن تا من بروم و برگردم از بیانیه ی هفدهم و صادر کننده ی گرامیش مثل شیر نر حمایت فرمایید!

سانچو: ارباب! جسارتن اون شیر نر مصداق نگاه جنسیتی و اینا؟


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر