خواسته های خود را از یاد نبریم. نگذاریم خشم منطق ما را کور کند.

 
 

Aan u verzonden door Mehrdad via Google Reader:

 
 

via آرش حجازی، نویسنده، ناشر door آرش حجازی op 29-12-09

آرش حجازی ـ ۸ دی ماه ۱۳۸۸

خطاب این یادداشتم هم سردمداران نظام جمهوری اسلامی ایران است و هم مردمی که هفت ماه است برای احیای حقی قانونی، حق مشارکت در انتخاباتی سالم، دست از جان شسته‌اند.

چه چیز منجر به مشارکت عظیم و بی‌سابقه‌ی مردم ایران در انتخابات خرداد ماه ۱۳۸۸ شد؟ شعارهای میرحسین موسوی چه بود که میلیون‌ها نفر را به وجد آورد و حتی کسانی را که سال‌ها بود از مشارکت در انتخابات سر باز می‌زدند، به پای صندوق‌های رأی کشاند؟ پس از انتخابات، چه عاملی میلیون‌ها نفر را در روز ۲۵ خردادماه ۱۳۸۸ به خیابان آزادی کشاند؟

و چرا در برابر تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم در تقاضای ابطال و برگزاری مجدد انتخابات، جوانان کشورمان را به خاک و خون کشیدند؟

اگر حاکمیت ایران در برابر راهپیمایی تاریخی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، روشی قانونمند در پیش می‌گرفت، کار به اینجا نمی‌رسید که تهران عزیزمان به میدان جنگ مبدل شود. اما حاکمیت، با حرکات نسنجیده‌ی خود و با دست‌کم گرفتن قدرت عظیم بغض انباشته‌ی یک ملت، فقط خشم ملتی را رها کرد که در پاسخ پرسش ساده و قانونی خود «رأی من کجاست؟» اجساد فرزندانش را تحویل گرفت. آن روز که سینه‌ی ندا آقاسلطان را شکافتند، آن روز که امیر جوادی‌فر و روح‌الامینی و جوانان بی‌گناه دیگر را در زندان کشتند، آن روز که دادگاه‌های نمایشی برگزار کردند و فیلمنامه‌ی نخ‌نمای اعتراف‌گیری را از سر گرفتند، شاید باور نمی‌کردند که نسل تازه‌ای در ایران روییده که به لطف سال‌ها سرکوب، بر این باور است که چیزی برای از دست دادن ندارد.

همه‌چیز از آنجا آغاز شد که رئیس‌جمهور دولت نهم، محمود احمدی‌نژاد، با شعارهای مردم‌پسندانه بر سر کار آمد، اما در پایان چهار سال، از هرآنچه در این سی سال به دست آمده بود، ویرانه‌ای بیش به جا نگذاشت. صنایع داخلی ورشکست شدند، آمار بیکاری به اوج رسید، خفقان و سانسور نفس تمام اهل فرهنگ و هنر را برید، وضعیت معیشتی مردم رو به وخامت گذاشت، تورم اقشار کم‌درامد را فلج کرد، روابط رو به بهبود ایران با کشورهای دیگر جهان به خصومت مبدل شد، و تمام این‌ها در هنگامی که ایران به بالاترین درامدهای نفتی خود در تاریخ دست یافته بود.

مردم ابله نبودند، مردم واقعیت را می‌دیدند، و عزم مردم برای ایجاد تغییر زمانی جزم شد که در برابر تمامی این نابسامانی‌ها و ویرانی‌ها، با دروغ‌های دولتی روبه‌رو شدند که همه‌ی این واقعیت‌های چون روز روشن را انکار می‌کرد و بر این گمان بود که با در دست داشتن رسانه‌ی ملی و سرکوب رسانه‌های مستقل، می‌تواند واقعیت را قلب کند.

شکاف میان مردم و حاکمیت روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شد. سؤال‌ها و درخواست‌های نهادها و تشکل‌های قانونی غیردولتی با بی‌تفاوتی دولت روبه‌رو می‌شد. در پایان دوره‌ی چهارساله‌ی دولت نهم، عملاً تمام ارتباطات میان مردم و نهادهایشان با دولت و حاکمیت قطع شده بود.

در این هنگام بود که در انتخابات دولت دهم، میرحسین موسوی سعی کرد به مردم بگوید که برقراری دوباره‌ی این اعتماد ممکن است. گفت همین قانون اساسی جمهوری اسلامی، ظرفیت‌های تحقق‌نیافته‌ای دارد که می‌تواند در مسیر سعادت و اعتمادسازی میان حاکمیت و ملت و ترمیم رابطه‌های گسسته‌ی ملت و دولت به کار گرفته شود.

مردم به او اعتماد کردند. موسوی شد ملجأ مردم برای نجات از افسردگی و غبار مرگی که بر روحشان نشسته بود.

در انتخابات تقلب شد. دروغی دیگر بر انبوه دروغ‌های دولت نهم افزوده شد. مردم منتظر ماندند تا ببینند حاکمیت در قبال این دروغ عظیم چه واکنشی نشان می‌دهد. احمدی‌نژاد آن‌ها را خس و خاشاک خواند. نیروهای شبه‌نظامی لجام‌گسیخته به خوابگاه دانشجویان ریختند و پنج نفر دانشجو را در خوابگاهشان کشتند. نیروهای پلیس به خانه‌های منتقدان دولت ریختند و بدون توجیه قانونی، صدها نفر را بازداشت کردند.

به اذعان شهرداری تهران، روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، سه میلیون نفر فقط در شهر تهران در راهپیمایی عظیمی شرکت کردند تا اعلام کنند که خس و خاشاک نیستند، تا اعلام کنند که نتیجه‌ی انتخابات را دروغ می‌دانند.

نیروهای مسلح در آن روز هشت نفر از مردم را که خواهان ابطال انتخابات بودند، کشتند.

مردم روز ۲۶ خرداد، راهپیمایی سکوتی از میدان هفت تیر تا میدان انقلاب برگزار کردند و در آن تنها دو انگشت خود را به نشانه‌ی امید به پیروزی بالا گرفتند. همه معتقد بودند که حاکمیت با دیدن این حجم مردم، می‌پذیرد که نسبت بالایی از مردم ایران به نتایج انتخابات اعتراض دارند، به عنوان نماینده‌ی ملت، حق قانونی آن‌ها را برای اعتراض به رسمیت می‌شناسد و برای ایجاد دوباره‌ی اعتماد میان مردم و حاکمیت، انتخابات را باطل می‌کند. مردم همه چشم به حاکمیت دوخته بودند، با امیدی پرفروغ به آشتی و احقاق حق خود.

اما حاکمیت اعلام کرد که انتخابات هیچ خدشه‌ای نداشته و روز شنبه ۳۰ خرداد، بیشتر از ۳۰ نفر از جوانان معترض، از جمله ندا آقاسلطان، به خاک و خون کشیده شدند و ۴۰۰۰ نفر بدون حکم قضایی دستگیر و به نقاط نامعلومی منتقل شدند. خانواده‌ها از فرزندانشان بی‌خبر بودند. تصویر مرگ خونین ندا جهان را درنوردید و دل‌های میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان به درد آورد.

حاکمیت اعلام کرد که ندا آقاسلطان زنده است و مرگ او سناریویی بیش نیست. دروغی دیگر بر دروغ‌ها افزوده شد.

ثابت شد که ندا آقاسلطان زنده نیست و به راستی به دست نیروهای خودسر شبه‌نظامی کشته شده است.

حاکمیت اعلام کرد حالا که دیگر نمی‌تواند ادعا کند ندا زنده است، پس به دست نیروهای خارجی کشته شده است.

دروغی دیگر بر دروغ‌ها افزوده شد.

جسد سهراب اعرابی به خانواده‌اش تحویل شد.

جسد اشکان سهرابی به خانواده‌اش تحویل شد.

حتی اجازه ندادند خانواده‌های داغدار بر مرگ عزیزانشان بگریند.

بر ملا شدن مرگ محسن روح‌الامینی، شایعه‌های شکنجه و قتل را در زندان کهریزک ثابت کرد. همه چشم به حاکمیت و قوه‌ی قضائیه دوختند تا ببینند آیا هنوز اثری از عدالت بر جای مانده؟

اعلام شد که روح‌الامینی بر اثر مننژیت درگذشته است. دروغی دیگر شکاف پیشاپیش ژرف میان مردم و حاکمیت را گستراند. و به جای محاکمه‌ی آنانی که جوانان بی‌پناه زندانی را کشته بودند، محاکمات نمایشی کسانی برگزار شد که حتی از جنبش‌های خیابانی مردم خبر نداشتند.

آیت‌الله منتظری درگذشت. صدها هزار نفر در خاکسپاری او شرکت کردند. برگزاری مراسم برای این مرجع تقلید شیعه ممنوع شد.

و عاشورا… روز عاشورا، مردم را دوباره به خاک و خون کشیدند و بار دیگر آن‌ها را اغتشاشگر خواندند. این بار، بعد از هفت ماه جنبش عدم خشونت، مردم اختیار بر خشم خود از دست دادند… و این دور و تسلسل ادامه خواهد یافت.

آن قانون اساسی که موسوی از آن سخن می‌گفت، هنوز همان قانون اساسی است.

یک دروغ به صدها دروغ انجامیده است، راهی نمانده است جز از میان برداشتن دروغ اولیه و مادر دروغ‌های بعدی. آنچه مردم به دنبالش هستند، همان است که در روز ۲۵ خرداد می‌خواستند؛ هرچند حرکات نسنجیده‌ی حاکمیت باعث شده که خشم مردم زبانه بکشد و خواسته‌های دیگری هم مطرح کنند. برای جلوگیری از خشونت و جنگ خیابانی، خواسته‌های به‌حق نباید فراموش شود. هر تغییر دیگری تنها با حرکت تدریجی میسر است. هر هدف بزرگی دست‌یافتنی است، اگر به هدف‌های کوچک تقسیم شود.

هنوز فرصتی برای ترمیم زخم‌ها وجود دارد، با:

  1. ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن.
  2. معرفی و محاکمه‌ی جانیان خودسری که چه در زندان‌ها و چه در خیابان‌ها ده‌ها نفر از معترضان مسالمت‌جو و غیرمسلح را به قتل رساندند.
  3. آزادی تمامی زندانیان و بازداشت‌شدگانی که صرفاً به دلیل اعتراض به نتایج انتخابات، ماه‌هاست بلاتکلیف هستند.

این خواسته‌ها تحقق‌یافتنی است. در یادداشت‌های بعدی به روش‌های تحقق این خواسته می‌پردازم.


 
 

Dingen die u vanaf hier kunt doen:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر